جدول جو
جدول جو

معنی مو فرستادن - جستجوی لغت در جدول جو

مو فرستادن
(تَ / تِ شُ دَ)
در جوف کاغذ مو گذاشتن و برای معشوقه فرستادن به نشان آنکه تن من در هجر تو مانند موی لاغر و نحیف گشته است. (از ناظم الاطباء). موی دادن. (آنندراج). چون کسی به زنی عاشق شود و وصالش دست ندهد موی در کاغذی پیچیده در قوطی یا حقه گذاشته پیش معشوقه می فرستد و غرض از آن اعلام ضعف و نحافت بود در محنت هجر اگر معشوقه هم مشتاق او باشد او هم در جواب مو می فرستد:
می فرستم به تو از زلف تو مویی یعنی
اشتیاقم به وصال تو ز حد بیرون است.
خان خالص (از آنندراج).
و رجوع به مو دادن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پس فرستادن
تصویر پس فرستادن
بازگردانیدن، عودت دادن، رد کردن چیزی که کسی فرستاده، بازگرداندن چیزی که از کسی گرفته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو فرستادن
تصویر فرو فرستادن
پایین فرستادن، به پایین فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
(وَ مَ)
عودت دادن. بازگردانیدن
لغت نامه دهخدا
(سِ گُ تَ)
کسی را برای مقابلۀ خود طلبیدن. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(فَ پَ رُ تَ)
بازفرستادن:
بردار پرده از رخ و از دیده های ما
نوری که عاریه است به خورشید وافرست.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 559).
هر چه خورشید زاده بود از رشک
هم به خورشید وافرستادی.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 922)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پس فرستادن
تصویر پس فرستادن
عودت دادن، رد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پایین فرستادن، نازل کردن انزال: و ما انزل من قبلک و هرچه فرو فرستاده آمد پیش از تو از سخن و کتب و صحف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل فرستادن
تصویر گل فرستادن
ارسال گل برای کسی، (کشتی) کسی را برای مقابله یا کشتی طلبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو فرستادن
تصویر فرو فرستادن
((فُ فِ رِ دَ))
به پایین فرستادن، نازل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس فرستادن
تصویر پس فرستادن
عودت دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرو فرستادن
تصویر فرو فرستادن
نازل کردن
فرهنگ واژه فارسی سره